بی کسی


اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

  بس شنيدم داستان بي کسي

بس شنيدم قصه دلواپسي

قصه عشق از زبان هرکسي

گفته اند از ني حکايت ها بسي

حال بشنو از من اين افسانه را

داستان اين دل ديوانه را

چشمهايش بويي از نيرنگ داشت

دل دريغا سينه اي از سنگ داشت

با دلم انگار قصد جنگ داشت

گويي از با من نشستن ننگ داشت

عاشقم من ، عاشقم من

قصد هيچ انکار نيست

ليک با عاشق نشستن عار نيست

کار او آتش زدن، من سوختن

در دل شب چشم بر در دوختن

من خريدن ناز، او نفروختن

باز آتش در دلم افروختن

سوختن در عشق را از بر شديم

آتشي بوديم و خاکستر شديم

از غم اين عشق مردن باک نيست

خون دل هر لحظه خوردن باک نيست

آه، مي ترسم شبي رسوا شوم

بدتر از رسوايي ام تنها شوم

واي از اين صيد و آه از آن کمند

پيش رويم خنده پشتم پوزخند

بر چنين نا مهرباني دل مبند

دوستان گفتند و دل نشنيد پند

خانه اي ويران تر از ويرانه ام

من حقيقت نيستم افسانه ام

گرچه سوزد پر ولي پروانه ام

فاش مي گويم که من ديوانه ام

تا به کي آخر چنين ديوانگي

پيله گي بهتر از اين پروانگي

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:15 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com